ناصرالدین شاه
یه روز من و سحر و مامان نشسته بودیم و انار میل می کردیم که یه دفعه دیدم سحر خودش رو به من نزدیک کرد انگاری از چیزی ترسیده بود آروم با اشاره به بالا گفت بابا اون آقایی منو نگاه می کنه. تازه متوجه شدم که منظورش عکس ناصرالدین شاه روی یک کاسه دکوری قدیمیه کلی خندیدیم اینم عکسش ...
نویسنده :
رضا
23:33