سحرسحر، تا این لحظه: 10 سال و 8 ماه و 19 روز سن داره

چشم روشنی

تانک T-72 و رضازاده

خوب چه ربطی به هم داره و چه ربطی به سحر؟ ربطش اینه که این کوچولو ما در آخرین مراحل آموزش تکمیلی 4 دست و پا همانند یک تانک از روی هر نوع مانعی عبور می کند و علاقه ای به تغییر مسیر از خود نشان نمی دهد . برای من خیلی جالب بود که از دور نظاره گر تلاش این موجود هوشمند برای ایستادن محتاطانه بودم : اول لبه مبل راحتی را با یک دستش می گرفت بعد دست دیگرش را به دست اول نزدیک می کرد حالا کمی فشار به مبل برای اینکه توانایش را در وضعیت فعلیش برای بلند شدن بسنجد حال آروم آروم زانوی یک پا و بعد دومی را به لبه مبل نزدیک کرده و باز مزه مزه کرده از حالت تعادل جدیدش مطمئن شده با هماهنگی همه بدن ایستاده و در پایان خوشحال از موفقیتش یاد چی اف...
25 خرداد 1393

بازگشت اژدها

 سلام سلام سلام من اومدم سرنجام بابای سحر تونست از لابلای روز و هفته و ثانیه و دقیقه وقتی واسه سرخاروندن بیابد که ان را هم به وبلاگ دادیم تا نگویند تنبلی باور بفرمایید تو این چند ماهه صددرصد در اختیار سحرم  چون شکل گیری خمیره بچه برام خیلی مهمه  حتی مطالعات هرچند اندکم به کتب تربیت کودک برمی گردد که بنا دارم نکات خوب را ضمن معرفی منبع و رعایت کپی رایت در وبلاگ درج کنم البته باید اقرار کنم خیلی وقایع نگار خوبی نیستم و در زندگیم کمتر از گذشته یادگاری هست و این تجربه جدیدی برایم محسوب می شود گرچه کلیشه ای نیستم و مطالبم متنوع خواهد بود خوب هرچی عذر تقصیر بابت تاخیر آوردیم کافیست از سحر بگویم اولا که بسیار تنوع طلب و شیطون ...
19 خرداد 1393

یکی بود یکی نبود غیر از خدا هیچکس نبود

درود یه بعداز ظهری وقتیکه سحر معصومانه خواب بود داشتم نگاش می کردم به چشماش ، دستای کوچیکش، ناخوناش، به چهره مهربونش ، به صدای نفساش ؛ با خودم می گفتم واقعا بعضی ها چطور میتونن مشرک باشن ؟ واقعا اونایی که کلی صغری کبری چیدن و اونهمه نظریه و کتاب دادن بیرون و کلی زور زدن که ثابت کنن خدایی نیست اگه فقط یک ساعت هوشمندانه و بدون کبر به کوچولوشون نگاه می کردن می اوردن . هر که را که بخت دیده می دهد     بر رخ تو بیننده می کند وان که می کند سیر صورتت         وصف آفریننده می کند                     میگن دستیار گالیله معروف اعتقادی به خدا نداشت یه روز اومد تو ...
17 آبان 1392

شنوایی سنجی

سلامی دیگر الان بیشتر از یک ساعته که وبلاگ رو می خوام ادیت کنم ولی تازه سحر کوچولو رخصت داده اون هم نصفه نیمه. چهارشنبه یی بردیمش شنوایی سنجی شکر خدا مشکلی نداشت جالب بود که موقع معاینه قلقلکش میومد و تو خواب می خندید ما رو بگو که فکر می کردیم چه الم شنگه ای ممکنه بپا کنه. دیروز هم تو مهمونی مکه خالم به شکلی جهانی به مهمانان معرفی شد کلاغه خبر اورده که ظاهرا هم خیلی ها چشم طمع دارند ولی از همین حالا به همه مشتاقان بگم که فیلترهای زیادی برای رسیدن به سحر هست و باید طوری بچه هاشونو تربیت کنن که 7 خوان رو به سلامت پشت سر بزارن چون من خیلی به اوج می رسونمش هرکی میخاد باید بتازه تا برسه رودرواسی هم با هیشکی ندارم.   ...
17 آبان 1392

بدون عنوان

راستی یادم رفت بگم امروز دختردایی سحر هم به دنیا اومد اسمش یگانه است  ...
12 آبان 1392

اولین نوشته بابا

سلام اول از همه تشکر از خواهر همیشه پشتیبانم و تنها عمه عزیز دخترم سحر که این هدیه همیشه تازه رو هدیه کرد. و اما من بالاخره بعد چند هفته با شرایط جدید عادت کردم و آروم آروم لحظاتی رو می قاپم تا کمی به کارهای روال زندگی خودم هم برسم نمونه اش همین نوشته امروزم خوب الان سحر کوچولو رو تحویل من دادن ظاهرا شیفت منه     حرف برای گفتن و نوشتن زیاده منتظر باشید . صدای دخترم درومد فعلا بای بای ...
12 آبان 1392
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به چشم روشنی می باشد