یکی بود یکی نبود غیر از خدا هیچکس نبود
درود یه بعداز ظهری وقتیکه سحر معصومانه خواب بود داشتم نگاش می کردم به چشماش ، دستای کوچیکش، ناخوناش، به چهره مهربونش ، به صدای نفساش ؛ با خودم می گفتم واقعا بعضی ها چطور میتونن مشرک باشن ؟ واقعا اونایی که کلی صغری کبری چیدن و اونهمه نظریه و کتاب دادن بیرون و کلی زور زدن که ثابت کنن خدایی نیست اگه فقط یک ساعت هوشمندانه و بدون کبر به کوچولوشون نگاه می کردن می اوردن . هر که را که بخت دیده می دهد بر رخ تو بیننده می کند وان که می کند سیر صورتت وصف آفریننده می کند میگن دستیار گالیله معروف اعتقادی به خدا نداشت یه روز اومد تو ...
نویسنده :
رضا
13:15